کد مطلب:225282 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:244

اظهار اندوه مأمون بر شهادت آن حضرت
بعد از آن مأمون مرا احضار كرده با من خلوت كرد و با من گفت ای هرثمه ترا به خدای سوگند می دهم كه از آنچه از تو می پرسم با من براستی سخن كنی و از ابوالحسن قدس الله روحه به آنچه شنیدم از تو به صدق خبر دهی گفتم همانا خبر دادم امیرالمؤمنین را به آنچه با من فرموده بود گفت سوگند با خدای از آنچه از تو خبر می جویم بیرون از آنچه با من گفتی مرا خبر بده گفتم ای امیرالمؤمنین از چه می پرسی گفت آیا سوای آنچه گفتی در پنهان با تو نفرمود گفتم بلی فرمود گفت آن چیست گفتم حكایت انگور و انار.

هرثمه گوید چون مأمون این سخن بشنید رنگ او دیگرگون و هر ساعتی به رنگ دیگر درآمد گاهی زرد گاهی سرخ گاهی سیاه می شد پس از آن دهان به خمیازه بركشیده بیهوش بیفتاد و همی شنیدم كه در آن حال مدهوش بلند همی گفت وای بر مأمون ویل و وای برای مأمون از خدای وای از بهر مأمون از رسول خدای رای برای او از علی وای از بهر او از فاطمه وای از برای مأمون از حسن و حسین وای برای مأمون از علی بن الحسین ویل و وای برای مأمون محمد بن علی وای برای مأمون از جعفر بن محمد وای برای مأمون از موسی بن جعفر ویل و وای برای مأمون از علی بن موسی الرضا سوگند با خدای خسران مبین و زیان كاری هر دو سرای همین است و مأمون این كلمات می گفت و مكرر می ساخت چون نگران مأمون شدم كه این گفتار را مطول ساخت روی از وی برتافتم و در ناحیه ای از نواحی سرای بنشستم.

می گوید بعد از آن بنشست و مرا بخواند پس بر وی داخل شدم و او را مانند مردم مست پریشیده و سرگشته دیدم كه نشسته بود پس با من گفت سوگند با خدای تو از امام رضا علیه السلام نزد من عزیزتر و گرامی تر نیستی بلكه تمامت خلق زمین و



[ صفحه 170]



آسمان از وی نزد من عزیزتر نباشند قسم به خداوند اگر از آنچه از من دیدی چیزی را ظاهر سازی و از آنچه بشنیدی یا دیدی آشكار گردانی بدان كه هلاكت تو در آن است.

هرثمه می گوید گفتم ای امیرالمؤمنین اگر از این جمله چیزی از من بر تو ظاهر شد خون من بر تو حلال است مأمون گفت سوگند با خدای تا با من عهد و میثاقی بر كتمان این امر و پوشیدن راز و ترك باز گفت و اعادت نبندی پذیرفته نمی دارم پس بطوری كه می خواست عهد و پیمان مؤكد از من بگرفت و بیاسود. هرثمه گوید چون از حضور او بیرون شدم از كمال حسرت و ندامت دست بر دست خود بزد و این آیه شریفه را قرائت نمود «یستخفون من الناس و لا یستخفون من الله و هو معهم اذ یبیتون مالا یرضی من القول و كان الله بما یعملون محیطا» پنهان می كنند از مردم خیانت را یعنی از شرم و حیا و خوف و پنهان نمی دارند از خدا كه سزاوارتر است به این كه از او پنهان دارند به سبب بیم از عقوبت و حال این كه خدای با ایشان است و ضماپر و اسرار ایشان از وی پنهان نیست پس ایشان مخفی می دارند خیانت را آن هنگام كه در شب تدبیر و تذویر می كنند آن سخنی را كه خدای نمی پسندد و خدا احاطه دارد به آنچه می كنند از تدبیر زشت و قصد خیانت و اعمال ناشایست پنهانی.

مكشوف باد چون مأمون كه از غرور و غفلت سلطنت و امارت مست لا یعقل بود و برای استحكام مبانی خلافت و دفع خصومت بنی عباس مرتكب این امر وخیم العاقبة گردید اگر چه بر خسران دنیا و آخرت خود متزلزل بود اما به این اندازه به واسطه ی سستی عقیدت و دیانت خود آگاه نبود بعد از آن كه این اخبار را بشنید پایان حال خود را بدانست و او را یقین افتاد كه آخرت خود را از دست بداد و عذاب ابدی را بخرید و خدای و پیغمبر و اولیاء و فاطمه ی زهرا صلوات الله و سلامه علیهم را خصم سرمدی خویش گردانید و ابدا بوی رستگاری نخواهد شنید و روی نجات و صلاح نخواهد دید و تمام بهره او از عالم ایجاد به همین چند روزه ریاست دنیا و متابعت نفس ناپروا انحصار دارد و اگر هزار سال در عبادت یا معصیت بگذراند مساوی است این



[ صفحه 171]



است كه این چند روزه لذت ریاست و زندگانی دنیوی را مغتنم شمرد و هرثمة بن اعین را آن سوگندهای غلیظ بداد و عهدهای استوار بر كتمان اسرار بگرفت و آیه شریفه را كه مصداق حال او بود قرائت كرد و مفادش را عنوان نامه اعمال خود ساخت.

و ظهور این اندوه را نباید حتما بر عدم میل مأمون به شهادت آن حضرت حكم كرد چه انسان در هر معصیتی خواه صغیره یا كبیره بر حسب هوای نفس اماره و سلب اختیار از خود توجه می كند خودش می داند این كار مخالف امر پروردگار و دخول نار است لكن نفس اماره و وسوسه شیطانی چنین و چنان ها در نظرش جلوه می دهد و سهل و آسان می نماید تا گاهی كه جری و جسور گردیده مرتكب می شود و بعد از انجام آن كار بخود می آید و بركردار خود پشیمانی ها و افسوسها دارد و غمگین و خوفناك می گذرد اما سودی نمی بخشد حالت مأمون نیز چنین بود و حب دنیا او را بر آن معصیت بزرگ بازداشت و چون مرتكب شد اندوهناك و پشیمان و بر وخامت عاقبت بیمناك گشت.

و در این حكایت هرثمة بن اعین معاجیز متعدده مندرج است كه پاره ای از آن در ذیل خبر سابق كه از ابوالصلت نگاشته شد مذكور شد به علاوه این كه با هرثمه از ارتحال خود به حضرت ذی الجلال و به پایان رسیدن زندگانی این دار فانی بازنمود و دیگر این كه از چگونگی مسموم نمودن آن حضرت را در انگور و انار و دیگر از خبر دادن به فردای آن شب و دیگر این كه خبر دادن از وقت ارتحال و دیگر خبر دادن از كلمات مأمون با هرثمه و جواب دادن او با مأمون و دستورالعمل به هرثمه به جواب دادن و دیگر خبر دادن از خیمه و برآمدن مأمون بر بالاخانه و ارتفاع فسطاط و دیدن آن حضرت را مدرجا فی اكفانه و جوشیدن آب و نمایان شدن ماهی و غایب شدن آن و خوشیدن آب و دیگر از این كه نعش را در كنار قبر بگذارند و در قبر فرود نیاورند كه دیگری كه خواست خدای است خواهد جای داد و دیگر خبر دادن از اراده ی مأمون در قبله قرار دادن قبر پدرش هارون و عدم امكان او و دیگر خاك نریختن در قبر و اعتلای



[ صفحه 172]



قبر و انطباق و تربع قبر و تساوی با زمین و دیگر غسل دادن آن حضرت را در زیر خیمه و شنیدن آواز تكبیر و تهلیل و تسبیح و ظروف و ریختن آب و بر دمیدن بوی خوش چنان كه به شرح و كیفیت آن اشارت شد و الله تعالی اعلم.